دانلود آهنگ امیر عظیمی خسته با پخش آنلاین و متن ترانه
Download Music Amir Azimi Khaste
دانلود آهنگ با کیفیت عالی (320)
متن آهنگ خسته امیر عظیمی
خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته ست!
خودم و جدم و جد پدرم سوخته ست
خودم و جدم و جد پدرم سوخته ست
خواستم جیغ شوم گریه ی بی شرط شوم…
خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم!
کسی از گوشیِ مشغول به من می خندید
آخر مرحله شد غول به من می خندید
یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا؛ بازی مسخره ای بود رها کرد مرا
با خودم، با همه، با ترس تو مخلوط شدم
شوت بودم که به بازی بدی شوت شدم
آنچه میرفت و نمیرفت فرو من بودم؛ حافظ این همه اسرار مگو من بودم
از تحمل که گذشتم به تحمل خوردم…
دردم این بود که از یارِ خودی گل خوردم
حرفی از عقل بد اندیش به یک مست زدند؛ باختیم آخر بازی همگی دست زدند!
از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم
رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم…
بوی زن دادم و زن داد به موی فشنم! راه رفتم که به بیراهه ی خود مطمئنم!
خسته از بودن تو خسته تر از رفتن تو؛ خسته از مولوی و شوش به راه آهن تو
خسته از آنچه که بود و به خدا هیچ نبود…
خسته از منظره ی خسته ی تهران در دود…
مرده بودی و کسی در نفس من جان داشت
مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت!
کشتمت تن زده در ورطه ی خون رقصیدم…
پشت هر میکروفن، از فرط جنون رقصیدم
از گذشته شب تو تا به هنوزم آمد؛ مست کردم که نفهمم چه به روزم آمد
به خودم زنگ زدم توی شب پاییزی؛ دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی
خودم و جدم و جد پدرم سوخته ست
خودم و جدم و جد پدرم سوخته ست
خواستم جیغ شوم گریه ی بی شرط شوم…
خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم!
کسی از گوشیِ مشغول به من می خندید
آخر مرحله شد غول به من می خندید
یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا؛ بازی مسخره ای بود رها کرد مرا
با خودم، با همه، با ترس تو مخلوط شدم
شوت بودم که به بازی بدی شوت شدم
آنچه میرفت و نمیرفت فرو من بودم؛ حافظ این همه اسرار مگو من بودم
از تحمل که گذشتم به تحمل خوردم…
دردم این بود که از یارِ خودی گل خوردم
حرفی از عقل بد اندیش به یک مست زدند؛ باختیم آخر بازی همگی دست زدند!
از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم
رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم…
بوی زن دادم و زن داد به موی فشنم! راه رفتم که به بیراهه ی خود مطمئنم!
خسته از بودن تو خسته تر از رفتن تو؛ خسته از مولوی و شوش به راه آهن تو
خسته از آنچه که بود و به خدا هیچ نبود…
خسته از منظره ی خسته ی تهران در دود…
مرده بودی و کسی در نفس من جان داشت
مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت!
کشتمت تن زده در ورطه ی خون رقصیدم…
پشت هر میکروفن، از فرط جنون رقصیدم
از گذشته شب تو تا به هنوزم آمد؛ مست کردم که نفهمم چه به روزم آمد
به خودم زنگ زدم توی شب پاییزی؛ دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی